مهندس نفت یا کامپیوتر



اینطوری که دارم پست اول رو میبینم انگاری خیلی ناراضی بودم !
همش اه و ناله الکی، ریاضی یک رو شدم 18 و خورده ای.خر خون بودما خرخوووووون !
الانم بد نیست و هر از گاهی خرخونی میکنم ولی از وقتی رفتم کامپیوتر نمیدونم چرا شل شدم، حال و حوصله ندارم.
انگار کل هدف من از اومدن به دانشگاه همون تغییر رشته بود از نفت به کامپیوتر و بعدش شل کردم.

هر ترم داره معدل کم تر و کمتر میشه. خدا کنه این ترم اینطوری نشه !

بعد از آخرین پست من خیلی اتفاق ها افتاده . . . و مهمترینش هم همون مرگ خاشقجی بوده !

راستی هر کی این پس رو می بینه ته این جا بنویسه ببینم از چی بگم براتون ؟ زندگی، درس، کنکور، خاطره یا اصلا حرف نزم.

سوال هم دارید بپرسید بالاخره شما با یک اندک ترم طرف نیستید الان، گرمی و سردی روزگار چشیدم.

سلامی چو بو !
خوبید ، اقا این بلاگ یادم رفته بود اصلا،
یه اتفاق که ننوشتم تو بلاگ یعنی یادم رفته بود کلاااااااا، خدا رو شکر تغییر رشته دادم و رفتم رشته مهندسی کامپیوتر!

چقدرررر زود میگذره این عمر، یه دفعه دیدم ترم چهارم ! باید پست 1/2 رو بزارم تا دو ماه دیگه، پست قبلی 1/8 بود !
پشمااااااااااااااام ریخت !

راستی این بلاگ رو فک کنم ادامه بدم چون بالاخره من ورودی نفت 96 هستم دیگه !


ببخشید دیگه عنوانمون یکم بده یه خاطره کوچیکه.

یه روزی من و دوستم اقای ک.ج. نشسته بودیم در آزمایشگاه سخت افزار و اولین جلسات آز مدار منطقی بود و تازه داشتیم با مدار های قابل برنامه ریزی و FPGA آشنا میشدیم.

همینجوری که داشتیم با این بورد اشنا میشدیم یه دفعه یکی از پشت (مسئول آزمایشگاه) یه نیگاهی به برد ما انداخت و با چه سکوت سنگینی از دست ما گرفت و دو شاخه و USB رو کشید و جمع کرد و  رفت نشست پشت میزش و گفت بیاید اینجا و اسمتون رو بگید.

دیدم یه فایل excel بازه و اسم حدود 30 نفر توش هستن اسم ما رو هم پرسید و نوشت.

جلوی اسم ما نوشت "محروم از FPGA در درس مدار منطقی و معماری کامپیوتر (درس ترم بعد است)"

من و دوستم همینجوری داشتم به هم نیگاه میکردیم و هیچی نمیگفتیم ولی مسئوله به حرف اومده بود و داشت شرت ما رو در میاورد که شما خَرید، شما وحشیید . . .

با این سخن عصبانیتش کمی فروکش کرد :

وحشیی بنام دانشجو

خلاصه بعد از کلی شر رو رو گفتن به ما پیش استاد ، استاده به دادمون رسید و ما رو از دست این موجود نجات داد.

 

بنطرتون مشکلش چی بود؟ بورد رو میگم، هیچی، فقط سوکت پروگرامر رو برعکس به زور کرده بودیم توش ! البته این حرکت دوستم بود ولی خب دو تایی گردن گرفتیم.

لازم به ذکره من نمیدونستم که مسئول آزمایشگاه هیچ حقی نداره که توی کلاس دخالت کنه و گرنه ش رو در می آوردم من و نمیزاشتم هر چی دوست داشت بگه، الانم یکم دیر شده برای در اوردن!

 

بعدا فهمدیم اینها برد های آموزشین و اصلا نمیشه سوزوندشون با این کار ها و خیلی مقاومن و اینکه چقدر یه نفر میتونه وحشی باشه و اینطوری رفتار کنه ، اصلا مگه مال باباته؟ آدم مال باباشم باشه اینطوری رفتار نمیکنه، خب برد باید بسوزه دیگه برای یاد گرفتن، اصلا به تو چه که من برعکس زدم. (و یه سری حرف های خیلی بد و سانسور شده که بچه  های آزمایشگاه وقتی اون حرکت مسئول رو دیدن بعدش به من گفتن همشون پشمانشون ریخت بعد از اینکه با ما اینطوری حرف زد)

 

هدف از این پست بیشتر خالی کردن خود بود از جهت ف.ح.ش. که دادم رفت!

 

نکات اخلاقی این داستان :

+ همیشه حواستون به سوکتتون باشه چگونه و کجا فرو می کنید!

+ جلوی کسی که داره توهین میکنه مثل ما با اقتدار بایستید ولی حرفی نزنید بخصوص اگه طرف وحشیه!

+ قرص های ویتامین D هفته ای یک دونه بخورید.


آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها